- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
میروی میبری از سینه، دلِ خون پدر زخمی سوختهات را كمی آهـسـته بـبر به پدر حق بده كه اینهـمه بیتـاب شده به خدا دیدن این منظره سخت است پسر كه ببینم نَفَـسَت بین گـلـو ذبح شدهاست یـا كه افـتـاده گـلـویت سر راه خـنـجـر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
نام زیبـا و نکـویت گر علیّ اکبر است چهرهات تصویری از زیبایی پیغمبر است تو زلال چـشـمۀ خـیـر کـثـیری برهمه لعل لبهای تو تمثیلی زحوض کوثر است سـاحـل آرامـش جـان و دل بـابـا شـدی دامن مولا ز موج عشق، غرق گوهر است طرز صحبت کردن تو شور برپا میکند لحن بابا گفتن تو از عسل شیرینتر است صد هزاران یوسف مصری شود مجنون تو یوسف لیلایی و حُسنت ز یوسف برتر است ایکه مثـل آفـتـابی زر فـشـانی میکنی گوهر خورشیدی و دامان تو پُر از زر است از نفسهای تو عطر باغ جنت میچکد درکلامت پرتو توحید و نور داور است غیر زیبایی کسی در خُلق وخوی تو ندید هم جلالت هم جمال تو بهشتی منظر است میوزد عطر دعای مستجاب از سجدهات آسمان از یارب تو غرق ماه و اختر است درس آزادی و ایثار و مرام و عشق توست آبروی هر جوانی که خـداییباور است ای اذانگوی نماز صبح عاشورای عشق اشـهـد بـانگ اذان تو شهـادتآور است نام تو لـرزه به جان دشـمنان میافکـند رزم تو یادآور رزم علی در خیبر است گر که مهـمـان نـگـاه مـهـربان تو شوم در تهی دستیِ محشر روزگارم محشر است هرزمان نام تو جاری میشود درشعر من درغم و شادی «وفایی» اشکهایش پرپر است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بـلـنـد مـرتــبـه بـود و بـلـنـد بـالا بـود امــامــــزادۀ آقــا چــقـــدر آقـــا بـــود کـدام واژه تـوانـاسـت وصف دریـا را که آنچه بود به اکـبر شـبـیه، دریا بود پیـمـبر است؟ نه؛ آیا امـام؟ نه؛ هر دو که نیم حیدر و یک نیمه نیز طاها بود همیـشه بر سـر دیـدار او جـدل میشد برای دیدن رویش هـمیـشه غـوغا بود علیّ اکبر لیلاست این، که مجـنون هم بـرای دیـدن او در صـف تـمـاشـا بود علیّ اکبر زهراست این که یوسف هم به عشق نوکـریش خسته از زلیخا بود برای بردن نامش وضو بگیر ای شعر قلم بایست که وصفـش نه حدّ املا بود بــرای گـفــتــن أَنَّ عــلــی وَلــیُ الـلـه بـگـو کـدام مـؤذّن چـنـیـن تــوانـا بـود عصای دست حسین است این پسر اما شکسته دیدمش آنجا که عشق تنها بود کدام گرگ؟ چگـونه درید یـوسف را؟ که تکّـه تکّـۀ او در تـمـام صحـرا بود حـسین بود و عـبایی پُـر از علی اکبر حسین بود و عصایی که إرباً إربا بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
مسیح بود و اذانش به مرده جان میداد به هر شکـستهپری شوق آسمان میداد اگر چه با رجزش عرش را تکان میداد زمان جنگ به دشمن هم او امان میداد به قلب معـرکه میزد عـلیعـلی گویان که خاندان عـلی را چه باکی از طوفان حذر کـنید که از نسل شیر کـرار است علیِ اکـبرِ لـیلاست، مـرد پـیکـار است به حق که آینۀ مجتبیست، سردار است به چهره احمد و در هیبتش علمدار است شـبـیـه نه خـود پـیـغـمـبـر است این آقا بـنـازمـش نــوۀ حــیــدر اسـت ایـن آقـا چه کرده است که دنـیـا شده گرفـتارش خوشا به خالق رویش، خوشا به معمارش همیـشه شـامـل ما بوده لطـف بـسیارش نبـوده است یـلی در جـهـان جلـودارش دوباره ولوله برپاست، محشر آمده است به اهل خـیـمه بگـوئـید اکـبر آمده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حسینی زاده هستی، شیوۀ اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بیندازد بهآسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یکباره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟ علیالظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولیالله که میبردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی دلی که بیتو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور مهتاب است در یک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن میچرخم و میگویم به آنهایی که میآیند مهمانی «گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی» بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمیمانی بیا که سفرۀ احسان در این بیت الکرم پهن است چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پـریـشـانم پـریـشان هـوای کـربـلای تو زیارت هست پـایان دلانگـیز پـریشانی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
آن کودکی که در دلِ میدان اَمان نداشت تابِ گـلـوی خُشکِ وِرا آسمان نداشت میخواست یککلام بگوید که "تشنهام" اما هِزار حِیف که طفـلی زَبان نداشت میخواست تا به اَشک کُند رَفعِ تشنگی یک قطره هم به چَشمِ خود اَشکِ رَوان نداشت مادر همیـشه مَظهـرِ اَمواجِ دَردهاست اینجا رُباب هم بهجز آه و فَغان نداشت دیـدنـد بـا عَـبـای رَسـول آمَـده حُـسـین حُجـّـَت تـمـامتر به دِلِ کاروان نداشت موجی فُرات میزد و لَب روی لَب عَلی بی رَحـمیِ عَـیان که نیـازِ بیان نداشت تَـحـریک شُد قُـلـوبِ تَـمـامِ سِـپـاهـیـان گُفتند: شیرخواره که بَر ما زیان نداشت یک تـیـر آمد و سه هَدف را نِشانه زد جُز طِفل و قَلبِ مادَر و بابا، نِشان نداشت با سُرعَتی که تیر به حُلقومِ او نِشَـست حَتّی برای بَستنِ چَشمَش زَمان نداشت گـیـرَم گِرِه حُـسـِین زِ قُـنـداقه باز کرد تا دستوپا زَنَد، تَنِ اَصغر که جان نداشت پاشـید خونِ او به سَما و به ناله گُفت: شیرخواره که نیاز به تیر و کَمان نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
نـمیرسد به مـقـامـات تو گـمـان کسی نـبـوده لایـق تـوصـیف تو، بـیان کسی به هیبت تو یـقـیـناً به طـور جلـوه کـند خدا اگر که خودش را دهد نشان کسی بـه آسـتـان گـلـویـت دخـیـل مـیبـنــدد اگر که کارد رسیده به استخوان کسی عـلیتر از همه اوقات میشوی امروز شدهست نـغـمـۀ لالایـیات اذان کـسی برای اینکه به "نورِ" تو سر به راه شوند به ناکسان زده رو، قلبِ مهربان کسی رسیده بر عـتـباتِ لبِ تو هُـرمِ عـطش رسـیده بر لب خـشکـیدۀ تو جانِ کسی به جز حـسین که جان داده با تلظّیِ تو نبود صبـر در این امتحان توان کسی بهشت، روضۀ تو گشته گوش تا گوشش سهشـعـبه آمده بی اذن در جـنانِ کسی به آسـمـان دم مـظـلـوم میدهد پـدرت که خون حنجرهات هست نوحهخوان کسی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این طفـل زبان بـسـتۀ من خواب ندارد از تـشـنـگـیاش در بـغـلـم تـاب نـدارد گـفـتم که از آن مشک عـمو قـطرۀ آبی گـفـتـنـد که شـرمـنـده عـمـو آب نـدارد یک مشک تهی، تشنگی و گریه طفلی دیگـر چه کـنـم قـافـلـه مـیـراب نـدارد بُرد آن شه دین زیر عبا کودک خود را دیـدنـد که تـنـهـا شـده اصـحـاب نـدارد گفتند عجب! چیست که بر دست حسین است رخـشـنـدگـیاش را رخ مـهـتـاب ندارد در دفـتـر خود یک مه دیگر بنـویـسـید اینـگـونه مـهـی جـز خود اربـاب ندارد از بـین همه حـرمله گویا پیِ کاریست ایـنجـا چه بـگـویـم که دلـم تـاب نـدارد یک تیر سه پر، حنجر نازک، چه سکوتی گـفـتـنـد کـه شــایـد دلِ پــرتــاب نـدارد آن سـنـگ دل امــا بـه دل زادۀ زهــرا زخمی زده که زخمه و مضراب ندارد با کوچکیِ دست، همین غـنـچـۀ پـرپـر وا کرده هـزاران گـره، اعـجـاب ندارد سالک هم از او حاجت خود را طلـبیده زیرا که به دل جـز غـم احـبـاب ندارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ملتهب است حنجرت بس که ندیده آب را داده به خیمههای ما وضع تو التهاب را چنگ به سینه میکِشی مادر خویش میکُشی تشنهترینِ تشنگان سعی مکن سراب را مشک گرفت و رفت تا علقمه تا بیاورد یا که به خـیـمه آب را یا خبر ربـاب را کُشت تمام خـیمه را رفـتن چـشمهای تو تا به کجا به مادرت میدهی اضطراب را دست به دست رفتهای تا ته خـیمۀ زنان گریۀ بیامان تو خواب نموده خواب را آب نمانده در حرم شیـر نـمانده در بـرم گبر و جهود و هم نبیند این چنین عذاب را رفت و کشید اماممان منت خولی و سنان حرمله داد آن میان بر سخنش جواب را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بنویـسـیـد که اینـگـونه شده سـرگـشـته یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عـبا برد، همه فـهـمـیـدند پـدر پـیـر خـجـالـتزده مضطـر گشته نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش دیدۀ لـشـگـر کـوفه به خـدا، تر گـشـته آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟! رفـتـنـی بود دگر غـنـچـۀ پـرپـر گشته آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند پـاسخ خواسـتـنـش خـنـدۀ لشگـر گشته به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت داغ این طـفـل ولی چـنـد بـرابـر گشته آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد آه! از آن بـدن کـوچـک بیسـر گـشـته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
آنقَدَر لب تـشـنه و معـصـوم بود گریه هم میکـرد، نـامـفـهـوم بود صورتی کوچک شبیه غنچه داشت استـخـوانـش نـرم، مثـل مـوم بود مادرش از تشنگی شیری نداشت در مـیـان خـیـمـههـا مغـمـوم بود جـان به قـربـانِ غـریـبیِ حـسـین از دو قـطـره آب هم محـروم بود آب را بـسـتـن بـه روی کـودکـان در کدام آئین و دین مرسوم بود؟! شد از این کـودک تلـظی کردنش سهـم بابایی که خـود مظـلـوم بود بین دستـش یک طرف جسم علی یک طرف هم صورت و حلقوم بود گوش تا گـوش عـلی پـاشـیـده شد چون به جرم عاشقی محکوم بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تا تر کند یک لحظه خشکی دهانش را پیـوسته میگـرداند دور لب زبـانش را در بـین آغـوش پـدر آرام شد هـر چـند هرم عطش میسوخت جسم نیمهجانش را نـاگـاه بـین خـیـمه قـلب مـادری لـرزید وقتی کسی برداشت در آن سو کمانش را تیری دویید و خنده های کوچکش را برد تیـری که پـایـان داد رنج بیامـانش را سنگی رسید و ماهی کوچک به خون غلطید دریا به خون آمیخت صحن آسمانش را یک لحظه بعد از آسمانها قاصدک میریخت هر قاصدک میبـرد درد بیکرانش را میخواست اندوه پدر را کم کـند قدری لبخـنـد زد ته مـانـدۀ تـاب و تـوانش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
از سـمت خـیـمـه آمـده اخـبار تازهای از گــاهــواره آمــده ســـالار تــازهای عباس هم در عـلـقـمه تکـبـیر میکشد جای عـمـو رسـیـده عـلـمـدار تـازهای نامردهای کـوفـه بتـرسید از این پسر چون آمـده است حـیـدر کـرار تازهای صد مرده زنده میشود از نام اعظمش عـیـساست یا که احمد مخـتـار تازهای اعجاز طفل ما به کلام و کتاب نیست رو کرده است بر هـمـه آثـار تـازهای آقا بـلـند کرد علی را و خـطبه خـواند آغــاز شـد کـلام گــهــربــار تــازهای ناگـاه قـاتـلـش روی زانو نشان گرفت آمـاده بـود حـرمـلـه بــر کـار تـازهای تیری که خورد بر گلویش داغ داغ بود این تیر بود یا نوک مسـمار تازهای؟! بابا و یک پسر پسری که دو تکـه شد مـظـلــوم تـازهای و گـرفـتـار تـازهای دیدی دومرتبه ز عبا خون تازه ریخت؟! بـالا گـرفـت روضـۀ دشـوار تـازهای
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
زِ هر تـکـانِ لـبت هر چه آب، شرمنده ز تـشـنـگـیِ تـو قـلـب کـبـاب، شرمـنده فقـط به مادر تو عرض می کنم که نشد نـشـد که آب بـنـوشـد ربـاب، شـرمـنـده کسی ندیده که یک مرد پیشِ همسرِ خود شود به صورتِ از خون خضاب شرمنده سپاهِ کوفه ببین روی من زمین انداخت شـد عـاقـبت پـسـرِ بـوتـراب، شـرمـنده شـتـابِ تـیـر زیـاد و گـلـوی تـو نـازک به چوبِ تیر، گلو خورده تاب، شرمنده پـسـر بـبـیـن پـدرت را هنوز میلـرزد به پشتِ خـیمه روم با شتـاب، شـرمنده اگر مـراسمِ دفـنت سریع گـشـته ببخش شدم ز غصهای در اضطراب، شرمنده اگر که قـبر تو پـیـدا کـنند من چه کنم؟ به زیرِ خاک هـمینجا بخـواب، شرمنده
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟ صدای آه بلند است گـوشه گـوشۀ تکـیه چه نالههاست که در روضۀ رباب نشسته کدام سو بدود چـشمهای خـستۀ این زن که در مسیر نگاهش فقط سراب نشسته چه کردهاند که زیر عبا میآوریاش؟ آه! چه کردهاند که در چشمهاش خواب نشسته؟ چه دیر میگذرد! کو صدای گریۀ اصغر؟ میان خیمه زنی غرق اضطراب نشسته کـشیده روی سرش باز چادر عربی را درست مثل سؤالی که بیجواب نشسته کسی نگفت در آن سرزمین چه دیده که یک سال رباب یکـسره در زیر آفـتـاب نـشـسـته
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر
سقـفی به غیر از آسمان بر سر نداری تو سـایـه بر سر داشـتـی دیگـر نداری خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی دیدی به جز او سـایـهای بر سر نداری برگـشتهای؟ این را کسی باور نمیکرد برگـشتهای؟ این را خودت باور نداری میخواهی از بغض گـلوگـیرت بگویی از لای لایــی واژهای بـهــتــر نــداری هـر بـار یــاد غــربـت مـولا مـیافـتـی میسـوزی و دیگر علی اصغـر نداری هر شب در این گهواره طفلی بیقرار است «سخت است این غم، سختتر از هر نداری» ما پای این گهواره عمری گریه کردیم یک وقت دست از لای لایی برنـداری
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت و ایـسـتادهای امروز روی پای خودت نـشـان بـده به همه چه قـیامـتی هـستی و بـاز در پـی اثــبـات ادعــای خـودت از آسـمـانیِ گـهـواره روی خاک بیفت بیـفـت مثل همه مـردها به پـای خودت پـدر قـنـوت گـرفـتـه تو را بـرای خـدا ولی هـنوز تو مشـغـول ربـّنای خودت که شـایـد آخـر سـیـر تـکـامـل خـلـقـت سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است یکی به جای رباب و یکی به جای خودت و بـعـد، هـمـسـفـر کـاروان بــرو بـالا برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت و در نهـایت مـعـراج خویش میبـیـنی که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام بالای سر حضرت قاسم علیهالسلام
سنگها بر سرِ تو مرثیه خوانی کردند نیـزهها زار زدند اشک فـشانی کردند فصلِ خـندیدنِ تو بود نه گُل چیدنِ باد چهـرهات را چقدر زود خـزانی کردند نجمه در خیمه رویِ دامن زینب اُفـتاد عمه را اینهـمه زخـمِ تو کـمانی کردند پا مکش روی زمین، جان به لبم آورده آنچه با روی تو نـامـردمِ جـانی کردند تـا که دیـدنـد یـتـیـم حـسـنی خـنـدیـدنـد دوره کردند و چه بد سنگ پرانی کردند هرچه کـردنـد حـریـفت نـشدند و آخر تـشـنگی و نـظـر و نیـزه تبـانی کردند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیهالسلام
نیـزه پس از نیـزه میان پـیـکـرش بود خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود این سو حسینبنعلی خون گریه میکرد آن سـو عـزادار عـزایش مـادرش بود آنگاه که بر پهـلـویش میخـورد نیـزه تصویر زهـرا پیش چـشمان ترش بود بیشک میان جـسم او راهی نمییافت شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود قـاسم به زیر دست و پای یک سپاه و شمر لعین مشغـول مدح لشکـرش بود با این همه سختی، خدا را شکر در دشت تنـهـا نـبـود و شـاه بـالای سـرش بـود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهالسلام
ابناءِ مجـتـبی همه بر این عـقـیـدهاند مـا را بـرایِ یــاریِ تـو آفـریــدهانـد پیش از ازل به نامِ تو ما را خریدهاند از باغِ لاله غنچه برایِ تو چـیـدهاند اصلاً برایِ کـشته شدن برگـزیدهاند جـز نـامِ تـو نـبـُردم و آوازهام نـشـد چیزی به جز غمِ تو غـمِ تازهام نشد غیر از لباس و جامه که شیرازهام نشد غصه نخـور اگر زره انـدازهام نشد عـمـامه بینِ خـیـمه بـرایم بـریـدهاند از خـیـمه تا کـنارِ من آقا شـتاب کن حـالا که من فِـتادهام از پا شتاب کن مشکل شدهست کارِ من اینجا شتاب کن تا ننگـری مقـطع الاعضا شتاب کن اینها سواره بر سرِ جسمم رسیدهاند نایی نـمانـده در نفـسـم بینِ صحـبـتم از حد گذشته کارِ من و این مصیبتم از راهِ دور گر که ندیـدی چه حالـتم یا سنگ میخورد به لبم یا به صورتم با هر طریق، خونِ مرا هم مکیدهاند شد گرد و خاک و در نظرم مثلِ مِه شده پیچیده پیکر من و همچون گره شده دریـایِ زخـم، این بدنِ بی زره شده یک استخوان نمانده مگر اینکه لِه شده جمعی به چکمه طعمِ عسل را چشیدهاند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیهالسلام
از خـیمه بیـرون آمده آئـینۀ قـرص قمر شیری به میدان میزند مستانه و شوریده سر قلب حرم، قلب عمو، قلب همه دنبال او او غرق در عشق عمو و مست از جام عمو با اِنْ یَکاد عمه شد راهی به میدان این پسر در ترس چشم کوفیان، تمثال حیدر را نگر ابرو گره کرده است فرزند مُعِزُ المؤمنین از هیبت این نوجوان، لرزید ارکان زمین گویا مـهـیا گـشته تا برپا نماید محـشری با ذوالفـقـار حـیـدر و رزم عـلیِ اکبری فریاد زد: ان تَنکرونی، این منم ابن الحسن فرزند پاک مرتضی، سِبطُ النَّبیِّ المؤتَمَن شمشیر میچـرخاند آقا زادۀ شـیر جـمل زهره درید ابروش از یک لشکر هفتاد یل با رزم داده خاتمه هر قال را، هر قیل را از خون دشمن ساخته، صدها فرات و نیل را میشد شنید از غرش او صور اسرافیل را فـریـادهای مـمـتـد تکـبـیر جـبـرائـیل را دیدند اهل عرش از رزم عـلی تمثیل را ردّ عرق بر روی پیـشانی عـزرائیل را آیات خشم مرتضی تفسیر شد در کربلا طرز نبرد مجتبی تکـثـیر شد در کـربلا پاشیده شد شیـرازّ کل سـپاه از هـیـبتـش پاشیده شد قلب یلان از صولت و از شوکتش در قبضه دارد جنگ را همچون عقابی تیزپر فریاد سر داده عدو: این المفر؟ این المفر؟ طوفان شده از غرش این شرزهشیرِ مجتبی با هر هجومش میشود سرها معلق در هوا دشمن حریف او نمیشد در نبرد تن به تن یکبار دیگر کوچه و ... اینبار فرزند حسن از هر طرف سنگی به سوی قامتش پرتاب شد آنقدر در شهد عسل غلطید تا بیتاب شد یک بار دیگر دورهکردنهایشان شد دردسر در هایوهویِ تیغها تکرار شد شق القمر گویا مدینه باز هم تکرار شد در کـربلا تا درد سینه باز هم تکرار شد در کربلا
: امتیاز
|